For faster navigation, this Iframe is preloading the Wikiwand page for ابراهیم حلاج یزدی.

ابراهیم حلاج یزدی

برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. لطفاً با توجه به شیوهٔ ویکی‌پدیا برای ارجاع به منابع، با ارائهٔ منابع معتبر به بهبود این مقاله کمک کنید. مطالب بی‌منبع را می‌توان به چالش کشید و حذف کرد.یافتن منابع: "ابراهیم حلاج یزدی" – اخبار · روزنامه‌ها · کتاب‌ها · آکادمیک · جی‌استور (ژوئن ۲۰۱۴) (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
لحن یا سبک این مقاله بازتاب‌دهندهٔ لحن دانشنامه‌ای مورد استفاده در ویکی‌پدیا نیست. لطفاً کلمات ستایش‌گونه و غیر ادبی و عبارت‌های نادانشنامه‌ای را از این مقاله بزدایید. برای راهنمایی بیشتر راهنمای نوشتن مقاله‌های بهتر و لحن بی‌طرف را ببینید. (ژوئن ۲۰۱۴) (چگونگی و زمان حذف پیام این الگو را بدانید)
پهلوان ابراهیم حلاج تفتی یزدی
زادهٔ۱۲۰۸ خورشیدی
۱۸۲۹ میلادی
درگذشتفروردین ۱۲۸۱ خورشیدی (۷۳ سال)
آوریل ۱۹۰۲ میلادی
آرامگاهقم، ایران
ملیت ایرانی
پیشه(ها)حلاج، پهلوان (قاپوچی) دربار ناصرالدین‌شاه
جوایزبازوبند پهلوانی دربار ناصرالدین‌شاه

پهلوان ابراهیم حلاج تفتی یزدی معروف به پهلوان یزدی بزرگ یا به اختصار: یزدی بزرگ، از پهلوانان نامور ایران در عهد قاجار بود. او برای سالیان مدید، پهلوان اول دارالخلافهٔ ناصری و صاحب بازوبند پهلوانی محسوب می‌شد.

زندگی

[ویرایش]

پهلوان ابراهیم یزدی در سال ۱۲۰۸ هجری خورشیدی در شهر تفت متولد شد. پدر وی غلامرضا نام داشت. وی در سال ۱۲۲۸ هجری خورشیدی و در سن بیست سالگی، به تهران آمد و پس از چند کشتی که با پهلوانان پایتخت گرفت، بازوبند پهلوانی را از ناصرالدین‌شاه قاجار به‌دست آورد. وی بنا به روش معمول در عهد قاجاریه، پس از دریافت بازوبند پهلوانی به شغل قاپوچیگری یعنی دربانی دربار گماشته شد و تا سال‌های مدید، در دربار سلطنتی، قاپوچی یعنی دربان بود. بازوبند پهلوانی تا مدت‌ها بر بازوی پهلوان ابراهیم یزدی ماند، تا این‌که در کمرگیری با پهلوان اکبر خراسانی مساوی شد و برای همیشه از کشتی کناره‌گیری کرد و بازوبند پهلوانی را واگذار کرد. پهلوان ابراهیم در سال‌های پایانی عمر خویش، علیل و بیمار و ناتوان شده و از هر دو پا به حالت فلج درآمده بود. وی سرانجام در فروردین ماه سال ۱۲۸۱ هجری خورشیدی در تهران درگذشت و ضمن انتقال به قم، در این شهر به خاک سپرده شد.

ویژگی‌های ظاهری

[ویرایش]

بر اساس آن‌چه در منابع تاریخی و از جمله در کتاب شرح حال رجال ایران، اثر مهدی بامداد آمده‌است، پهلوان ابراهیم یزدی، مردی بلند قامت، درشت استخوان و بسیار زورمند بوده‌است. وی ۱۸۳ کیلوگرم وزن داشته‌است.

حکایتی از زور بازوی او

[ویرایش]

مهدی بامداد در کتاب شرح حال رجال ایران، از قول یکی از آشنایان خویش، حکایت جالب توجهی بدین مضمون دربارهٔ پهلوان ابراهیم یزدی نقل کرده‌است:

وی در خیابان ناصرخسرو، از سمت میدان سپه کوچهٔ اول، دست چپ، خانه‌ای داشت. این کوچه چون پهنای خیلی کمی داشت، جمعی نام آن را کوچهٔ آشتی‌کنان گذاشته بودند. [چرا که پهنای کم کوچه باعث نزدیک شدن و تماس اجباری بین افراد، از جمله افرادی که با یکدیگر قهر بودند، می‌شد، اما شهرت این کوچه بیشتر به نام کوچه پهلوان یزدی [کوچه پهلوون یزدی] بود. چند سالی بود که وی در اواخر عمر، از هر دو پا عاجز شده بود و نمی‌توانست بدون دو چوب زیر بغل راه برود. وی عصرها با همان دو چوب، از خانهٔ خود بیرون می‌آمد و سر کوچه، در کنار خیابان، برای او نیمکتی گذاشته بودند، که بر روی آن می‌نشست و خیابان و عابرین را تماشا می‌کرد. روزی دو نفر از پهلوان جوان، از آنجا می‌گذشتند. هر دو نفر به نزد پهلوان یزدی آمدند و یزدی از آن دو پهلوان احوالپرسی کرد و جویای اوضاع و احوال آنان گردید. پهلوانان به پهلوان یزدی بزرگ گفتند که در زورخانه مشغولیم و گاهی هم کشتی می‌گیریم. پهلوان یزدی به آنان خطاب کرد و گفت:

«من این چوب دستی خودم را با یک دست خود، بر زمین فشار می‌دهم، اگر هر دو نفرتان با هم توانستید آن را از جا بکنید، آن وقت من می‌دانم که شما زورمند و پهلوان هستید!»

از این گفتهٔ پهلوان یزدی، [که در آن روزگار پیر و عاجز و فرتوت شده بود، به هر دو نوچه پهلوان، خیلی برخورد و به همین جهت هر دو با هم، سخت مشغول زورآزمائی شدند و با تمامی توان و نیروی خود، سعی کردند که چوب دستی او را از زمین بکنند، امّا هر قدر که زور زدند، نتوانستند، و چوبدستی که به نیروی دست پهلوان یزدی پیر، بر زمین فشرده شده بود، حتی از جای خود، تکان هم نخورد! پس پهلوان یزدی، به آنان خطاب کرد و گفت:

«هنوز پهلوان حقیقی نشده‌اید!، باز هم باید کار کنید تا پهلوان حقیقی شوید!»

ارادت به سادات

[ویرایش]

پهلوان ارادت خاصی به سادات داشت. روزی پهلوانی از بروجرد به نام سید محمد سعادتمند ملقب به پهلوان آقا مشهدی جهت کشتی گرفتن با پهلوان به دربار ناصرالدین‌شاه می‌آید. مراسم کشتی در حضور ناصرالدین‌شاه برگزار می‌شود. زمانی که پهلوان پیروز میدان بوده به شاه درخواست پایان کشتی را می‌دهد و می‌گوید که من به احترام سادات، پهلوان را خاک نخواهم کرد.

منابع

[ویرایش]
  • بامداد، مهدی (۱۳۴۷شرح حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری (جلد ۵)، تهران: زوار
{{bottomLinkPreText}} {{bottomLinkText}}
ابراهیم حلاج یزدی
Listen to this article

This browser is not supported by Wikiwand :(
Wikiwand requires a browser with modern capabilities in order to provide you with the best reading experience.
Please download and use one of the following browsers:

This article was just edited, click to reload
This article has been deleted on Wikipedia (Why?)

Back to homepage

Please click Add in the dialog above
Please click Allow in the top-left corner,
then click Install Now in the dialog
Please click Open in the download dialog,
then click Install
Please click the "Downloads" icon in the Safari toolbar, open the first download in the list,
then click Install
{{::$root.activation.text}}

Install Wikiwand

Install on Chrome Install on Firefox
Don't forget to rate us

Tell your friends about Wikiwand!

Gmail Facebook Twitter Link

Enjoying Wikiwand?

Tell your friends and spread the love:
Share on Gmail Share on Facebook Share on Twitter Share on Buffer

Our magic isn't perfect

You can help our automatic cover photo selection by reporting an unsuitable photo.

This photo is visually disturbing This photo is not a good choice

Thank you for helping!


Your input will affect cover photo selection, along with input from other users.

X

Get ready for Wikiwand 2.0 🎉! the new version arrives on September 1st! Don't want to wait?